دهی از دهستان ولدبیگی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان. محصول آنجا غلات و لبنیات و حبوب وتوتون و سکنۀ آن 500 تن و آب آن از چشمه های متعدد است. ساکنان آن از طایفۀ ولدبیگی در دو محل نزدیک به هم واقع شده اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان ولدبیگی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان. محصول آنجا غلات و لبنیات و حبوب وتوتون و سکنۀ آن 500 تن و آب آن از چشمه های متعدد است. ساکنان آن از طایفۀ ولدبیگی در دو محل نزدیک به هم واقع شده اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
کنایه از شش تن امیرزادگان دقیانوس است که از وی گریختند و در غاری پنهان شدند و اصحاب کهف آنانند: کرده از بهر رهبری شش میر گربه ای را نبی سگی را پیر. (آنندراج)
کنایه از شش تن امیرزادگان دقیانوس است که از وی گریختند و در غاری پنهان شدند و اصحاب کهف آنانند: کرده از بهر رهبری شش میر گربه ای را نبی سگی را پیر. (آنندراج)
نام یکی از رودخانه های فارس. آبش شیرین و گوارا، آب چشمۀ شش پیر وچشمۀ تنگ آب سرد، در نزدیکی قریۀ شهداء اردکان ممزوج به رود خانه شش پیر گردد. (از فارسنامۀ ناصری)
نام یکی از رودخانه های فارس. آبش شیرین و گوارا، آب چشمۀ شش پیر وچشمۀ تنگ آب سرد، در نزدیکی قریۀ شهداء اردکان ممزوج به رود خانه شش پیر گردد. (از فارسنامۀ ناصری)
اسم بیخ نباتی است که در دیرالغرباء بلاد مصر یافت می شود و ستبرتر از انگشتی و بیمزه و مایل به زردی و جهت استسقای زقی مجرب دانسته اند و گویند بدون کرب و مشقت اخراج زرداب می کند. (تحفۀ حکیم مؤمن) (از مخزن الادویه). شش دنب. شش رنب. رجوع به شش دنب شود
اسم بیخ نباتی است که در دیرالغرباء بلاد مصر یافت می شود و ستبرتر از انگشتی و بیمزه و مایل به زردی و جهت استسقای زقی مجرب دانسته اند و گویند بدون کرب و مشقت اخراج زرداب می کند. (تحفۀ حکیم مؤمن) (از مخزن الادویه). شش دنب. شش رنب. رجوع به شش دنب شود
مخفف شاه پیل. شاه فیلان. فیل بزرگ. (فرهنگ فارسی معین) : پیل در گل مانده را شه پیل باید تا کشد. ؟ (از مجموعۀ مختصر امثال). ، به اصطلاح شطرنج، رخی که در قلعه باشد. (ناظم الاطباء)
مخفف شاه پیل. شاه فیلان. فیل بزرگ. (فرهنگ فارسی معین) : پیل در گل مانده را شه پیل باید تا کشد. ؟ (از مجموعۀ مختصر امثال). ، به اصطلاح شطرنج، رخی که در قلعه باشد. (ناظم الاطباء)
مرکّب از: بی + میل، بی انحراف. بی گردش بسوئی. بی چفسش، زن حائض. (از آنندراج)، حایض و زن حایض ودشتان. (ناظم الاطباء)، حائض. (یادداشت مؤلف)، دشتان (اصطلاح زرتشتیان)، عادت دیده. خون دیده. عذردیده
مُرَکَّب اَز: بی + میل، بی انحراف. بی گردش بسوئی. بی چفسش، زن حائض. (از آنندراج)، حایض و زن حایض ودشتان. (ناظم الاطباء)، حائض. (یادداشت مؤلف)، دشتان (اصطلاح زرتشتیان)، عادت دیده. خون دیده. عذردیده